و فیلمسازان این کشور کمتر علاقهای برای مرور تاریخ معاصر کشورشان نشان میدادند اما در سالهای اخیر با شکسته شدن تابوها و به تصویر کشیده شدن شخصیتهای منفور تاریخ آلمان از جمله هیتلر و گورینگ و از سوی دیگر استقبال کمنظیر مردم آلمان از ژانر تاریخی کارگردانهای این کشور انگیزه فراوانی برای یافتن سوژههای تازه و قهرمانان مقبولتر برای فیلمهایشان یافتند.
یکی از این قهرمانان جان راب – عضو ارشد حزب نازی – است که دهها هزار نفر را از مرگ نجات داد.در دسامبر 1937 راب بهعنوان نماینده شرکت زیمنس در شهر نانکینگ چین شاهد بود که چگونه بمبافکنهای ژاپنی بمبهایشان را روی مردمآشفته و در حال فرار میریزند.
از جمله مناطقی که مورد حمله هواپیماهای ژاپنی واقع شد کارخانههای زیمنس در این شهر ساحلی در شرق چین بود. در ناامیدی کامل ناگهان فکری به ذهن راب میرسد و دستور میدهد تا کارگران پرچم بزرگ صلیب شکسته نازی را که مدتها قبل، از آلمان برای او رسیده بود را باز کنند و بعد او به همراه صدها کارگر به زیراین پرچم میرود و ژاپنیها که در آن زمان متحد آلمان محسوب میشدند دست از حمله میکشند.
جان راب که در سال 1882 در هامبورگ متولد شده بود و از اعضای ارشد حزب نازی بهشمار میآمد هنوز هم در این منطقه چین بهعنوان یک قهرمان ملی محسوب میشود.اما با این همه فلوریان گالنبرگر کارگردان 38 ساله فیلم «جان راب» سوژهای جنجالی را برای فیلم خود انتخاب کرده است: صلیب شکسته نازی که مرگ میلیونها نفر را در اروپا باعث شد، میتواند ناجی جان مردم بیگناه نیز باشد.
طرح چنین سوژهای در دهههای گذشته امری محال بهنظر میرسید اما به لطف فضای باز فرهنگی موجود در جامعه آلمان، گالنبرگر این فرصت را پیدا کرد که به این ماجرای مهم در تاریخ چین و آلمان بپردازد.این فیلم که محصول مشترک چین، آلمان و فرانسه است با بودجه 20 میلیون دلاری تولید شد و در ماه جاری در سینماهای آلمان به نمایش در آمده است.
در گذشته قانون نانوشتهای در سینمای جهان وجود داشت که تنها به آمریکاییها و استودیوهای ثروتمند این کشور اجازه میداد تا به لطف هزینههای تبلیغاتی فراوان تابوهای تاریخی را از بین برده و فیلمی را با سوژههای نه چندان معمول به روی پرده بیاورند که اوج این جریان مربوط به فیلم «فهرست شیندلر» در سال 1993 بود. اما «نازی خوب» عبارتی بود که در سینمای آلمان جایی نداشت.
والکری، فیلم آخر تامکروز گرچه نتوانست انتظارات او در گیشه را پاسخگو باشد و حتی باعث واکنش مقامات رسمی آلمان در به تحریف کشیدن تاریخ شد، ولی ابتکار او در به تصویر کشیدن داستان کلاوس فون اشتوفنبرگ، افسرنازیای که قصد ترور هیتلر را در سال1944 داشت، سبب شد تا علاقه مردم آلمان به فیلمهایی در باره قهرمانان معاصرشان نمود بیشتری پیدا کند.
در همین راستا شرکت فیلمسازی نیامای آلمان قصد دارد تا زندگی رابرت بوش صنعتگر مشهور آلمانی را به تصویر بکشد.بوش که بین سالهای 1861 تا 1942 در منطقه سوابیا زندگی میکرد محصولات صنعتی ارزشمندی از جمله فیوزهای مغناطیسی را طراحی میکرد که در هواپیماها و معادن در طول جنگ دوم جهانی مورد استفاده قرار میگرفت.
اما او در حین جنگ دوم جهانی از جنبش مقاومت لیبرال حمایت میکرد که علیه هیتلر دست به تبلیغ میزدند ولی بخشی از هزینههایش از وزارت دفاع آلمان تامین میشد.
این تنها فیلمی نیست که سرنوشت یکی از شخصیتهای مشهور تاریخ آلمان را به تصویر میکشد و برنامه تولید شرکتهای دیگر آلمانی حاکی از ساخته شدن فیلمهایی درباره زندگی هیلدگارد فون بینگن، یوهان ولفگانگ گوته، رمی اشنایدر و آلبرت شوایتزر است.
برای دهههای متمادی موضوع حضور قهرمان ملی روی پرده سینما چندان مقبول نبود و پرداختن به زندگی آنها به ویژه قهرمانان دوره نازیسم میتوانست حتی تبعات حقوقی برای سازنده فیلم در بر داشته باشد.
درهمین حال فیلمسازان انگلیسی، آمریکایی و فرانسوی که محدودیتهایی برای خودشان قائل نبودند فیلمهایی درباره لودویگ فون، بتهوون، رابرت شومن، اروین رومل و خلبان مشهور آلمانی مانفرد ریشت هوفن ساختند اگرچه نسخه آمریکایی زندگی ریشت هوفن در سال2008 و40 سال پس از ساخت نسخه آلمانی آن تولید شد.
یکی از مهمترین دلایل عدمساخت چنین فیلمهایی در دهههای گذشته تاکید جوزف گوبلز وزیر تبلیغات دولت نازی بر ساخت فیلمهایی درباره قهرمانان تاریخی آلمان بود و در زمان وزارت او فیلمهایی درباره اوتو فون بیسمارک-مؤسس رایش آلمان، کارل پترز –کاشف و فاتح مناطقی در آفریقا و او هم کروگر رهبر جدایی طلب آفریقای جنوبی ساخته شد تا این وزارتخانه بتواند از آنها برای تبلیغات و برانگیختن شور ملی در جنگ استفاده کند. در آن زمان حتی از نامهایی چون باروک، آندریاس اشلوتر ارشیتکت، فریدریش شیلر شاعر و رابرت کخ پزشک برای رسیدن به اهداف گوبلز استفاده شد.
این مسائل در کنار حضور فیلمسازی چون لنی ریفنشتال که هنرش را در خدمت نازیسم قرار داده بود و فیلمساز مورد علاقه هیتلر بود، سبب شد تا ساخت فیلمهای تاریخی در واقع نوعی ژانر ناسیونالیستی را در آلمان پایه گذاری کند که پس از 50 سال بار دیگر در سطح اول سینمای این کشور مطرح میشود.
اما نگاه دقیقتر به این موضوع نشان میدهد که این بار نیز استودیوهای بزرگ فیلمسازی جهان بودند که تا حدی راه را برای موفقیت این ژانر در اروپا و آلمان هموار کردهاند و برخی فیلمهای پرفروش سال از بین آنها بودهاند.
برخی از این فیلمها چون «روی خط راه برو» (داستان زندگی جانیکش) و هوانورد (داستان زندگی هاوارد هیوز) حتی در اسکار برای دریافت جوایز متعددی کاندیدا شدند و برخی دیگر چون دبلیو (درمورد جورج بوش) و یا کینسی (درباره زندگی آلفرد کینسی دانشمند) با استقبال منتقدان سینمایی مواجه شدند.
فرانسویها هم فیلمهایی درباره رئیسجمهوری اسبق فرانسوا میتران، ادیت پیاف خواننده و فرانسوا ساگان نویسنده ساختند.
دایان نگرا یکی از تحلیلگران تاریخ سینمای آمریکا بر این باور است که فیلمهایی که براساس داستان زندگی افراد ساخته میشوند در دوران بحران اقتصادی با استقبال بیشتری مواجه میشوند و بخش عمدهای از فیلمهای آمریکایی تاریخ سینما در این ژانر در دوران رکود اقتصادی در دهه1930 ساخته شدند.
اما بین فیلمهای آمریکایی و آلمانی در این ژانر تفاوت چشمگیری وجود دارد. قهرمانان آمریکایی این فیلمها در اکثر موارد به مبارزه مشغولند، حال این مبارزه میتواند همچون فیلم «ری» با نژاد پرستی باشد و یا مثل فیلم «ذهن زیبا» علیه روان پریشی خود قهرمان. اما به هر حال آنها حس میهنپرستی خود را از دست نمیدهند و استودیوها به واقع با این فیلمها در پی دامنزدن به حس میهن پرستی هستند.
اما فیلمهای آلمانی این ژانر نمیتوانند چندان روی این حس میهن پرستی کار کنند چون اکثر این فیلمها در مورد افرادی است که علیه خواست کشورشان عمل کردند و در نهایت به قهرمان بدل شدند.
در فیلم بارون قرمز ساخته نیکولای مولرشون در باره زندگی مانفرد فون ریشت هوفن -خلبان مشهور آلمانی- قهرمان داستان حتی به مخالفت با قیصر میپردازد و شرایطی را بهوجود میآورد که قیصر تصور کند او در پشت خطوط دشمن فرود آمده و دستگیر شده است.
در فیلمی دیگر به نام «دیوار شمالی» ساخته فیلیپ اشتولز، آندریاس هینتر استویسر و تونی کورز 2 کوهنورد مشهور زمان خود هستند که برای فرار از سیستم حکومتی نازیها اقدام به صعود از دیواره شمالی کوه ایگر در سوئیس میکنند و حاضرند تمامی آنچه در آلمان داشتند را کنار بگذارند و حتی ملیت تازهای را برای خودشان قائل شوند.
تمام این افراد در زمان زندگیشان از سوی جامعه آلمان بهعنوان خیانتکار به میهن شناخته شدند اما سازندگان این فیلمها قصد دارند تا با تاکید بر این نکته که آنها بهدلیل شرایط سیاسی نه چندان مطلوب زمانه ناچار به چنین اقداماتی بودند، تا حدی این چهرهها را از گناهانشان مبرا کنند.
توماس ریسر تهیهکننده فیلم «جان راب» در مورد این دیدگاه تازه در سینمای آلمان میگوید: مایاد گرفتهایم قهرمانان ملیمان را نه به عرش بیاریم و نه به فرش ببریم و ترجیح میدهیم که همیشه شخصیتی خاکستری از آنها روی پرده ارائه کنیم.
نیویورک تایمز/ 17 آوریل